کد خبر: ۲۶۳۵
۱۵ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

مهد کودک «حاج‌آقا» برای شادی و نشاط بچه‌های این محل تلاش می‌کند

روحانی‌ای میان‌سال که خود 4فرزند قدونیم‌قد دارد از منطقه برخوردار مشهد کوچ کرده و به این نقطه کم‌برخوردار آمده است و برای محله‌اش علاوه‌بر ایجاد مهدکودک، هیئت مذهبی، جلسه قرآن، جلسات مشاوره خانواده‌، مؤسسه کمک به فقرا و مرکز ایجاد اشتغال محلی راه‌انداخته است. حجت‌الاسلام امیر فیض‌آبادی حتی جلوتر از شهرداری وارد عمل شده و برای خانه‌های کوچه‌شان پلاک زده است و در محله درخت‌کاری کرده است. در این راه علاوه‌بر همه کمبودهای مالی‌ای که داشته با مخالفان و حتی دشمنانی مواجه بوده است و گروهی به‌عمد از کارهای او جلوگیری کرده‌اند.

خیالتان جمع! من هم از آن‌هایی هستم که معتقدم کار فرهنگی بدون سرمایه و پشتیبانی مالی انجام‌شدنی نیست، اما کدام نظریه اجتماعی را می‌توان پیدا کرد که «مثال نقض» نداشته باشد؟!

گفته بودند حاج‌آقایی در حاشیه شهر مهدکودک راه‌انداخته است. برای اطمینان از ماجرا راهی شدیم. مسیری طولانی را پیمودیم.

محدوده خدمات شهری رو به پایان بود، اما هنوز نرسیده بودیم. مرحله اول شهرک مهرگان ‌هم تمام شد و از یکی‌دو نفر پرسیدیم تا بولوار الغدیر را پیدا کردیم. اینجا هم مثل مرحله اول شهرک مهرگان با خانه‌هایی مشابه از جهت «نما» مواجه شدیم. سرانجام پرسان‌پرسان رسیدیم. بالای در ورودی با خطی گرافیکی نوشته بودند «از موج تا اوج!»

خداخدا می‌کردم که کارشان تکراری و شعاری نباشد که البته نبود.خلاصه ماجرا می‌شود اینکه روحانی‌ای میان‌سال که خود 4فرزند قدونیم‌قد دارد از منطقه برخوردار مشهد کوچ کرده و به این نقطه کم‌برخوردار آمده است و برای محله‌اش علاوه‌بر ایجاد مهدکودک، هیئت مذهبی، جلسه قرآن، جلسات مشاوره خانواده‌، مؤسسه کمک به فقرا و مرکز ایجاد اشتغال محلی راه‌انداخته است.

حجت‌الاسلام امیر فیض‌آبادی حتی جلوتر از شهرداری وارد عمل شده و برای خانه‌های کوچه‌شان پلاک زده است و در محله درخت‌کاری کرده است. در این راه علاوه‌بر همه کمبودهای مالی‌ای که داشته با مخالفان و حتی دشمنانی مواجه بوده است و گروهی به‌عمد از کارهای او جلوگیری کرده‌اند.

روزی که برای تهیه گزارش رفته بودم با 40پسر و دختر پیش‌دبستانی مواجه شدم که همگی با لباس‌های فرم روبه‌روی هم نشسته و انتظار آمدن شهرآرامحله را می‌کشیدند. شرمنده شدم و بعد از اینکه به‌عنوان خوش‌آمدگویی صلواتی فرستادند، خواستم به افتخار خودشان که مرتب و آراسته بودند و مربیانشان دست بزنند.

زیرچشمی حاج‌آقا را می‌پاییدم که نکند از دست‌زدن بچه‌ها ناراحت شده باشد که نشده بود و گفت اینجا مکانی شاد برای کودکان است و همه برنامه‌هایمان هم با نشاط برگزار می‌شود.جالب اینکه عموم مربیان کلاس‌های حاج‌آقا از شاگردان سال‌های قبل او بوده‌ که الان ازدواج کرده‌اند و همکاری‌شان را در کسوت مربی مهد ادامه می‌دهند.

 

 

مردم محله اینجا را به چه نامی می‌شناسند؟

این خانه با چند نام در محله معروف است، اولی خانه حاج‌آقا. جالب اینکه حدود 40طلبه دیگر هم در این حوالی ساکن هستند، اما اصطلاح خانه حاج‌آقا فقط یک مصداق دارد و آن‌هم همین‌جاست. دومی، حسینیه است.

جالب اینکه اینجا حسینیه نیست، اما مردم می‌گویند وقتی به این خانه می‌آییم یاد امام‌حسین(ع) می‌افتیم و آرام می‌گیریم. یک نام ثبتی هم وجود دارد که کانون فرهنگی‌تبلیغی «از موج تا اوج» است. شعارمان ‌هم این است، از موج همدلی تا اوج بندگی. آدم‌های محله و منطقه را دور هم جمع می‌کنیم و از توانایی هرکسی استفاده می‌کنیم تا به نهایت مقصود که بندگی کامل خداست، برسیم.

 

چقدر تحصیلات دارید؟

پیش‌دانشگاهی انسانی و درس خارج حوزه.

 

پیش ‌از این در منطقه‌ای دیگر فعالیت داشته‌اید؟

بله. دوقلوها که به دنیا آمدند و بیست‌روزه شدند، به اینجا آمدیم. قبلا در بولوار پیروزی زندگی می‌کردم و اتفاقا وضعم خوب بود و از لحاظ فرهنگی در منطقه شناخته ‌شده بودم، مثلا در طرح «خادمین شهر بهشت» رابط منطقه بودم، یعنی همه منطقه9 زیردست من بود و در مدارس «بعثت» تدریس داشتم و معاون یک مؤسسه بزرگ قرآنی بودم.


چطور شد که به منطقه مهرگان آمدید؟ بافت فکری و اجتماعی منطقه را توصیف کنید؟

سال92 بود که برای یک مجموعه مذهبی کار دینی می‌کردم. به‌عنوان تقدیر و تشکر آمده بودند به خانه‌ام تا قدردانی کنند. به من گفتند که در این منطقه کار فرهنگی شروع کرده‌اند و از من راهکار خواستند. آمدم و دیدم که اوضاع خیلی به هم ریخته است. حتی فهمیدم بخشی از خود آن مجموعه با نظام اندیشه‌ای حکومت زاویه دارند.

اجازه بدهید نام نبرم، همین‌قدر بگویم که این روزها آن‌ها را به‌نام شیعه انگلیسی می‌شناسیم. تشکل‌های غیرقانونی دیگری هم در منطقه داشتیم. حتی شنیدم از اینجا برای داعش اعزام نیرو -البته محدود- انجام شده است. عقاید خرافه دینی که در بیرون مرزهای ایران پایگاه دارند هم به اینجا رخنه کرده بودند.

مهاجرانی از کشورهای مجاور و از قومیت‌های مختلف داخلی هم در منطقه حضور داشته و دارند. روی‌هم‌رفته موقعیتی استراتژیک و حساس و شکننده را شاهد بودم که در عین کم‌توجهی عموم مردم به آن استعدادهای مثبت و منفی فراوانی را بالقوه داراست. همین 2خانه کنار منزل ما متعلق به گروهی خاص بود که بعد از قوت‌گرفتن کارهای تبلیغات دینی ما مجبور شدند بفروشند و بروند.

 

بیشتر از فضای اجتماعی منطقه برایمان بگویید.

زمانی خبردار شدم که یک اقلیت قومی می‌خواهد کل منطقه را بخرد، یعنی همه خانه‌ها را صاحب شود. حاشیه‌شهر نقطه حساسی است و ماجرا به‌صرف خانه خریدن پایان نمی‌گرفت.

خاصه اینکه آن زمان مسئله داعش در خارج از مرزهای کشورمان ‌هم جدی بود و ترس این بود که پایگاهی برای آن‌ها درست شود، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. حتی همین گروه‌ها پیشنهادهای وسوسه‌انگیزی هم در لفافه به من دادند.

یادم می‌آید در جلسه‌ای بودم و کسی مبلغی زیاد مقابلم گذاشت و گفت «فقط احکام و شرعیات بگو». گفتم مبلغتان برای خودتان باشد، من مدیون شهدا و انقلاب هستم.

 

با این همه مخالفت و جو منفی چه شد که به منطقه آمدید؟

انجام کارهای سخت و جالب و جذاب را دوست دارم، وگرنه هرکسی می‌تواند در موقعیت مناسب و با امکانات فراوان تبلیغ دینی داشته باشد و کار شاقی نیست. باتوجه به وضع منطقه گفتم به منطقه می‌روم و البته بدون حمایت گروه و دسته‌ای. در دلم با امام‌زمان(عج) نجوا می‌کردم که آقا من برای شما دارم به منطقه می‌روم.

به خدا می‌گفتم می‌خواهم پرچم انقلاب و ایران را در منطقه بالا ببرم. اول کار در منطقه قرقی مستقر بودم. خانه‌ای در منطقه به من دادند که نه آب داشت و نه برق و نه گاز. با عنوان خانه عالم، این خانه را در اختیارم گذاشته بودند. در خانه با کاپشن راه می‌رفتیم و زیر لحاف می‌رفتیم تا گرم بمانیم.

اگر می‌خواستیم گاز خوراک‌پزی را روشن کنیم، گاز بخاری قطع می‌شد! سال اول با سرعت کم شروع به کار کردم و البته در پایان سال اول مسجدی که فقط یکی‌دو نمازگزار داشت، به مسجدی با 400نمازگزار تبدیل شد. به خانه مردم می‌رفتم و چهره‌به‌چهره با مردم مواجه می‌شدم و با آن‌ها صحبت می‌کردم و همین رفتارم باعث جذب آدم‌ها به مسجد و نماز می‌شد. مسجد در دست همان تشکلی بود که پیش ‌از این گفتم برخی از آن‌ها آدم‌های زاویه‌داری با انقلاب بودند.

به‌بهانه سم‌پاشی مسجد درِ شبستان‌ها را بستند و ما داخل صحن را فرش کردیم. بعد از چند روز درِ مسجد را بستند و حتی جواب تلفن من را هم ندادند. بعد از چندی آن خانه را که به‌عنوان خانه عالم در اختیارم قرار داده بودند هم گرفتند. گاهی به شیشه‌های خانه‌ام هم سنگ می‌زدند یا بچه‌ام را در کوچه می‌زدند. سرانجام آن مسجد و خانه عالم را از من گرفتند که البته پیش‌بینی می‌شد. به فکر افتادم که پایگاهی برای خودم بسازم.

طلاهای همسرم را فروختم، به‌علاوه وام و مبلغی هم به‌عنوان قرض، خانه‌ای دوطبقه در بولوار الغدیر در منطقه مهرگان خریدم. اینجا شد مؤسسه و خانه خودم. تنها اتاقی 2در3 متعلق به خانواده است و بقیه خانه به کارهای فرهنگی-مذهبی‌مان اختصاص دارد.

 

شنیده‌ام هنوز به محله نیامده، بساط افطاری راه‌انداخته بودید؟

بله. سوم رمضان 3سال قبل به این خانه آمدیم و هنوز داخل را فرش نکرده بودیم که حیاط منزل را فرش کردیم، دیگ سوپ را راه‌انداختیم و مقداری نان و پنیر و سبزی هم چاشنی سفره‌مان شد و از همه محل برای افطاری دعوت کردیم. مردم آمدند و سفره ساده و رفتار خانواده‌مان را دیدند. این اولین همجوشی با همسایه‌ها بود.

سال اول 80نفر، سال دوم 300نفر و سال گذشته جمعیت به 500نفر رسید. قبل از افطاری برای کودکان جلسه قرآن داریم. همراه با اذان کوچه را فرش می‌کنیم و نماز جماعت برپا می‌کنیم و بعدش نوبت افطار است. سپس جزء‌خوانی قرآن داریم و تفسیری کوتاه. بعد از آن هم بدون محدودیت می‌نشینیم و با همسایه‌ها صحبت می‌کنیم.

گاهی تا سحر می‌مانند و سحری را هم با هم می‌خوریم. این برنامه ماه‌های رمضان ماست و برنامه‌های مشابه هم در طول سال با همین کیفیت برپا می‌شود.

 

سرفصل‌های کار این خانه-مؤسسه کدام است؟

کارهای متنوعی در اینجا برگزار می‌شود. مخاطبانمان را دسته‌بندی کرده‌ایم. یک بخش نونهالان، بخش دیگر کودک و نوجوان و دیگری همسران است. هیئت مذهبی و برگزاری مراسم آیینی داریم. از کارهایمان هم راه‌اندازی خیریه و برنامه‌های آموزش مهارت زندگی و اشتغال‌زایی است.

آموزش طب اسلامی هم داریم. مؤسسه قرض‌الحسنه هم برای اهالی راه‌انداخته‌ایم. بخش تدارکات و آشپزخانه هم در همین محل مستقر است. همه این کارها در خانه‌ای که زمین آن 200متر است، زیربنا هم در دوطبقه 180متر است و بار همه ما و فعالیت‌هایمان بر همین‌قدر از زمین خداست.

 

در ایام محرم چه برنامه‌هایی داشته‌اید؟

روز اول توسل کردم و به ائمه گفتم دوست دارم روضه شما را در منطقه راه‌بیندازم. شب اول منبر رفتم و بعد از جلسه یکی از همسایه‌ها گفت «من برایت داربست می‌زنم.» یکی دیگر برزنت را متقبل شد و روضه راه افتاد. خانواده‌ها آمدند و با برنامه‌هایمان بیشتر آشنا شدند. هم‌زمان با جلسه روضه ویژه بزرگ‌ترها در طبقه بالا برنامه‌هایی با نشاط هم‌سو با فضای محرم راه‌انداختیم.

 

فعالیت‌ها برای شما برایند مالی هم داشته است؟ درباره بخش اقتصادی فعالیت‌هایتان هم توضیح دهید.

این کارها برای من هیچ نتیجه اقتصادی شخصی ندارد. منابع مالی مختلفی داریم و هزینه‌هایمان هم زیاد است. بخش اعظم هزینه‌ها بر دوش خودم است. شهریه طلبگی و مبلغ اجاره‌خانه‌ای که در منطقه آب‌وبرق دارم، به‌علاوه هزینه‌ای که از تدریس صبح تا ظهر در مدارس دریافت می‌کنم را یک‌کاسه می‌کنم و مخارج عمومی خانه-مؤسسه، شامل آب و برق و گاز و... را پرداخت می‌کنم.

مبلغی هم به‌عنوان سخنرانی مذهبی از این‌طرف و آن‌طرف در ایام تبلیغی دریافت می‌کنم که این بخش هم به همان کاسه ریخته می‌شود. رفقایی هم هستند که بانیان خیر هستند و به هزینه‌های آموزشی و خیریه و اطعام عمومی کمک می‌کنند. هیچ نهاد و سازمانی هم به ما کمک نمی‌کند. به‌تازگی دفتر تبلیغات اسلامی برای معلمانی که در این مؤسسه آموزش می‌دهند، مبلغی جزئی پرداخت کرده است و دیگر هیچ!

 

برنامه‌ها چه تعداد مخاطب دارند؟

در بخش کودک و نوجوان حدود 100دانش‌آموز داریم. 40کودک پیش‌دبستانی هم به مؤسسه می‌آیند. برنامه‌هایشان هم گوناگون است، از معارف اسلامی بگیرید تا برنامه‌های پرنشاط. با بچه‌ها «زو» بازی می‌کنیم. تنیس روی میز و والیبال نشسته هم داریم. خودم هم یکی از بازیکنان می‌شوم و کلی به همه‌ خوش می‌گذرد.

روزهایی هم برای تقویت درس دانش‌آموزان گروه کودک و نوجوان داریم. معلمانی که به مؤسسه ما می‌آیند، جهادی هستند و هزینه نمی‌گیرند و البته من همیشه شرمنده آن‌ها هستم. برای 3ماه تابستان به آن‌ها توانسته‌ام 150هزار تومان بدهم! برنامه‌های عمومی‌مان هم دوبرابر مجموع این آمار مخاطب دارد. برای گروه سنی بزرگ‌سال هم نشست‌های کارگاهی داریم که معمولا 50نفر در آن‌ها شرکت می‌کنند.

در بخش برنامه‌های عمومی برای گروه بزرگ‌سالان هم جمعیتی انبوه از اهالی محله و همچنین محله قرقی که قبلا در آن فعال بودم، شرکت دارند. حتی افرادی از منطقه آب‌وبرق که حوزه فعالیت‌های قبلی‌ام بوده است، شرکت می‌کنند.

 

آیا نهادهای مسئول به برنامه‌های شما اِشراف دارند؟

سازمان تبلیغات در جریان برنامه‌هایمان است. مؤسسه ما 2مجوز دارد، یکی کانون فرهنگی تبلیغی است که زیرنظر سازمان تبلیغات اسلامی است، یکی هم از هیئت همین مرکز (خانه قرآن) مجوز داریم و بر برنامه‌هایمان نظارتی همیشگی دارند.

اعضای آن هم اهالی منطقه و محله هستند و علاوه‌بر نظارت رسمی که ازسوی سازمان تبلیغات انجام می‌شود، نظارتی محلی به‌وسیله مردم هم بر فعالیت‌هایمان اعمال می‌شود.

 

برنامه‌های شما چه پیام‌های ضمنی برای مخاطبانتان دارد و خروجی کارهای شما در منطقه چیست؟

2پیام محوری داریم: همدلی و بندگی. از اسم مؤسسه‌مان پیداست. باید به هم کمک کنیم تا به بندگی خداوند برسیم. خروجی ما کیفی است. اصولا خروجی کارهای فرهنگی را باید به‌صورت کیفی و نه کمی اندازه گرفت. اگر بخواهم به‌صورت آماری اشاره کنم، باید بگویم ما در مؤسسه‌مان چندین حافظ قرآن داریم. بچه‌های پیش‌دبستانی مؤسسه ما عموما نیم جزء حفظ هستند و کودکان دبستانی ما تا 3جزء قرآن را حفظ هستند.

خروجی دیگر ما در بخش اشتغال‌زایی است که حدود 10نفر صاحب شغل شدند. یک‌نفر زعفران‌کار شده و نفری دیگر پرورش‌دهنده پرنده‌های زینتی شده است. در بخش فعالیت‌های علمی‌مان برای دانش‌آموزان خوشبختانه باید بگویم که کلاس‌های تقویتی‌مان باعث شده است دانش‌آموزانی که در این برنامه‌ها شرکت دارند در مدارس و آموزشگاه‌هایشان جزو افراد برتر شوند. در بخش مشاوره خانواده هم باید بگویم که چندین تنش زیاد خانوادگی با این مشاوره‌ها حل شده است.

حتی در بخش امنیت عمومی محله هم فعال هستیم. زمانی در محله دزدی‌های زیادی در ساعت‌های آخر شب انجام می‌شد. با همدلی و به‌صورت خودجوش گروه‌های مردمی وارد بخش حفاظت از محله شدند و این مشکل هم حل شد. تا چندی پیش خدمات شهرداری به محله نرسیده بود و ما برنامه بهداشت عمومی گذاشته بودیم و جمعه‌ها محله را آب و جارو می‌کردیم.

حتی خودمان با همکاری همه محله برای خانه‌ها پلاک نصب کردیم. کاری که وظیفه نهادی مثل شهرداری است، اما منتظر ننشستیم تا نوبت محله شود، چون عموم افرادی که با این محدوده آشنا نبودند به خانه‌های دیگران سرمی‌زدند و باعث مشکلاتی می‌شد، پلاک‌کوبی همگانی راه‌انداختیم.

 

این منطقه چه نیازهایی دارد؟

مهم‌ترین مسئله منطقه اطلاع‌رسانی است. برخلاف اینکه شاید بقیه به شما بگویند که مهم‌ترین مسئله منطقه مالی و اقتصادی است، من به‌عنوان کسی که چندین سال در منطقه حضور دارم، می‌گویم مهم‌ترین مسئله فقر اطلاع‌رسانی و فرهنگی است.

مردم منطقه غیرت دارند و به‌وسیله همین غیرت به ‌هرحال با تلاش‌های مختلف می‌توانند مسائل اقتصادی‌شان را حل کنند، اما وقتی اطلاع‌رسانی و مسائل فرهنگی مسئله روز می‌شود، دیگر این تلاش انجام نمی‌شود.

از نهادهایی که قاعدتا باید در منطقه حضور داشته باشند، می‌توانم به ستاد حاشیه‌شهر که زیرنظر امام‌جمعه محترم است اشاره کنم. یک سالی هم با آن‌ها همکاری داشتم. برنامه‌هایشان هم قشنگ است، اما گاهی به کار مردم منطقه نمی‌آید. شهرداری هم به‌تازگی فرهنگ‌سرایی در منطقه راه‌انداخته است که باید منتظر برنامه‌ها و نتایجش باشیم.

دوست دارید به کجا برسید؟

قبل از شروع فعالیت‌ها برنامه داشتم که مثلا در سال اول چه کنیم و به کجا برسیم و در سال دوم و سوم به چه اهدافی برسیم. واقعیت این است الان که فعالیت‌هایم را ارزیابی می‌کنم، می‌بینم این‌گونه است که ما دنبال کار و هدف نیستیم، بلکه با همراهی مردم نتایج خوب زیادی به وجود آمده است و ادامه دارد.

همه برنامه‌هایی که برای سال اول داشتم در 6ماه نخست حاصل شد. برنامه‌های پایان سال دوم در پایان سال اول ثمر داد. برنامه‌های سال سوم هم همین‌طور.است دوست دارم شعارم که بندگی خداست به‌صورت جمعی و با همدلی همه مردم محقق شود.

 

چه مشکلاتی دارید؟

مهم‌ترین مشکلی که الان باعث شده است رشد بیشتری نداشته باشیم، کمبود فضاست. عملا 6خانه دیگر هم به خانه-مؤسسه من افزوده‌ شده است و در اجرای برنامه‌ها همکاری دارند و در اختیارم گذاشته شده است. این خانه‌ها میزبان برنامه‌ها هستند، اما تقاضا زیاد است و اگر فضای بیشتری داشته باشیم، حتما می‌توانیم کیفیت و کمیت برنامه‌ها را توسعه دهیم.

خانه‌هایی که اشاره کردم متعلق به طلابی است که حوزه به این محله فرستاده است و برنامه‌ها را دیده‌اند و به کمک ما آمده‌اند. مهم این است که حضور داشته باشیم و مردم ببینند که واقعا می‌خواهیم برای آن‌ها کار مثبتی بکنیم. باید بگویم شرمنده همه نیروهایی هستم که به مؤسسه می‌آیند و انواع کلاس‌های علمی، تربیتی و ورزشی برگزار می‌کنند، چون نمی‌توانم به آن‌ها پرداخت مالی داشته باشم.

به‌هرحال کمبودهای زیرساختی منطقه مزاحم همیشگی ماست. برای اینکه کودکانمان را به پارکی که تاب و سرسره داشته باشد و امنیت لازم را هم داشته باشیم ببریم، باید نقاط به دورتر و داخلی‌تر شهر برویم. همین موضوع‌ها خرج‌های مضاعفی برای مؤسسه به بار می‌آورد.

 

حرف آخر؟

به‌نظر من آتش‌ به اختیار بودن که صحبت مقام معظم رهبری بود، صحبتی کلیدی است. مردم ما را دوست دارند، به‌شرطی که ما را باور کنند. مردم وقتی می‌ببینند که با زن و بچه وارد کار شده‌ایم و از هیچ سختی‌ای ابا نداریم، خودشان حلال مشکلات می‌شوند. خودمان را باید اثبات کنیم و اگر چنین کنیم، امداد زمینی و آسمانی حامی ما خواهد بود.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44